جوان آنلاین: به رغم همه شور و هیجانی که با نامزد تازه دموکراتها، معاون رئیسجمهور کامالا هریس سر گرفته، پیشبینیهای انتخاباتی همچنان شانس پیروزی جمهوریخواهان در نوامبر را بیش از ۵۰ درصد میداند. غیرمسئولانه خواهد بود اگر نگاهی دقیقتر به معنای رهبری دوباره سیاست خارجی امریکا در صورت بازگشت ترامپ نیندازیم.
بگذارید با خبرهای خوب شروع کنیم. حداقل در حرف، ترامپ و نامزد معاونت ریاستجمهوریاش، جیدی ونس، راهبرد شکستخورده هژمونی لیبرال را رد میکنند؛ راهبردی که نئومحافظهکاران و مداخلهجویان لیبرال در طول ۳۰ سال گذشته تبلیغ کردهاند. ترامپ و معاونش نسبت به «جزیره» سیاست خارجی و پایبندی سرسختانه آن به اصولی قدیمی ابراز انزجار میکنند. من فکر میکنم آنها در این نقد، زیاده پیش رفتهاند، مشکل عمده، منصوبان سیاسی جاهطلب است و نه هزاران کارمند وظیفهشناسی که برای آنها کار میکنند، اما بیاعتنایی آنها به برخی استدلالهای متعارف تا حدی منطقی است، به همین دلیل چند شخصیت واقعگرایی که من میشناسم و دوستشان دارم، تقریباً از گنجاندن ونس و چشمانداز پیروزی ترامپ خوشحال به نظر میرسند. با توجه به دیدگاههای ونس در مورد اوکراین و چند مسئله دیگر، شاید فکر کنید من هم باید به این واگن سوار شوم.
ترامپ واقعگرا؟!
متأسفانه خبرهای خوب همین جا به پایان میرسند و من فکر میکنم واقعگرایانی که ترامپ/ونس را پذیرفتهاند، کوتهبینانه عمل میکنند. اگر ترامپ و ونس در نوامبر پیروز شوند، آسیبهای بلندمدت بزرگی به جایگاه جهانی امریکا وارد خواهد شد. مشکل اصلی این است که ترامپ و ونس با یک تصویر قدیمی از جایگاه امریکا در جهان و توانایی آن برای دستیابی به خواستههای خود به صورت یکجانبه عمل میکنند. شاید آنها نئومحافظهکاری را رد کنند، اما معتقدند ایالاتمتحده میتواند هر چه بخواهد انجام دهد و سایر کشورها به سادگی تسلیم ارادهاش خواهند شد.
غرایز یکجانبهگرایانه ترامپ مدتهاست آشکار شدهاند و هیچ مدرکی وجود ندارد که او دیدگاههای خود را تغییر داده باشد. او در طول دوره اول ریاست جمهوری علاقه کمی به دیپلماسی واقعی نشان داد و برخوردش با سیاست خارجی فاجعهبار بود. وی با ادعای اینکه «فقط خودش مهم است» فرصتهای کلیدی سیاست خارجی را برای ماهها تهی گذاشت و نه یک، بلکه دو وزیر خارجه ناکارآمد منصوب کرد. او فکر میکرد میتواند رهبر کرهشمالی، کیم جونگ اون را متقاعد کند از زرادخانه هستهای خود دست بکشد، اما هیچ نتیجهای نگرفت. فکر میکرد میتواند تعرفههایی بر چین وضع کند بدون اینکه پکن را به واکنش وادار کند. این فردی که خود را «استاد معاملهگر» مینامد، همچنین مستعد واگذاری امتیازات، بدون دریافت چیزی در مقابل آن بودو از توافقهایی که به نفع امریکا بودند، مانند توافق هستهای با ایران یا توافقنامه اقلیمی پاریس کنار کشید.
این تمایلات در دوره دوم ریاست جمهوری وی، احتمالاً بدتر هم خواهد شد. پروژه ۲۰۲۵ بنیاد هریتیج که احتمالاً بهترین راهنمای برنامه ترامپ است، مجموعهای از اقدامات را ترسیم کرده است که برای تضعیف وزارت امور خارجه طراحی شدهاند (مانند درخواست از همه سفیران امریکا برای ارائه استعفای خود در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵).
مهمتر از همه اینکه این پروژه خواهان یک سیاست خارجی مبتنی بر صدور اولتیماتوم به همپیمانان و دشمنان به طور یکسان است، با این انتظار که آنها به سرعت با هر چه امریکا میخواهد هماهنگ شوند. این نه دیپلماسی است و نه راهبرد محدودسازی سیاست خارجی، بلکه همان رویکرد «یا بپذیر یا رد کن» به بقیه جهان است که سالهاست سد راه سیاست خارجی امریکا شده است. برخورد ترامپ با سیاست اقتصادی خارجی احتمالاً زیانبار خواهد بود. ترامپ میخواهد در صورت بازگشت به قدرت، رویکرد جنگ اقتصادی با چین را دوچندان کند، اما این بار، او میخواهد تعرفههایی را بر همه کشورها، نه فقط چین، اعمال کند. با درخواست تعرفههای عظیم، ترامپ/ ونس و حزب جمهوریخواه به کارگران و رهبران شرکتهای امریکایی میگویند که به توانایی کشور در رقابت در صحنه جهانی اطمینانی ندارند.
تحریک چین، نزدیکی ایران به بمب
ترامپ هم همانند دیگر رئیسان جمهوری امریکا، چین را به عنوان چالشگر اصلی بلندمدت برای منافع ایالاتمتحده میبیند. مشکل این است که سیاستهای او در قبال آن کشور آکنده از تناقض است. ترک مشارکت ترانس- پاسیفیک در دوره اول ریاست جمهوری او تلاشهای ضروری برای حفظ نفوذ اقتصادی ایالاتمتحده در شرق آسیا را تضعیف کرد و حمایت کشورهای آسیایی از ایالاتمتحده را دشوارتر ساخت. جنگطلبان جمهوریخواه نیز خواستار خروج از معاهده منع آزمایش و ازسرگیری آزمایش تسلیحات هستهای هستند؛ گامی غیرضروری که تلاشهای چین برای توسعه تسلیحات جدید هستهای و در نهایت رسیدن به برابری با ایالاتمتحده را تسهیل خواهد کرد.
درباره اروپا، ترامپ/ ونس به صراحت نسبت به ادامه حمایت از اوکراین بدگمان هستند. همچنین ادعای ترامپ مبنی بر اینکه میتواند جنگ را در ۲۴ ساعت پایان دهد، نشان میدهد او تا چه اندازه از فهم وضعیت آنجا دور است. من کاملاً موافقم که اروپا باید مسئولیت بیشتری برای دفاع از خود بپذیرد، اما ترامپ احتمالاً این هدف را به بدترین شکل ممکن دنبال خواهد کرد.
حالا به مسئله خاورمیانه میرسیم. سیاست خاورمیانهای بایدن یک فاجعه بوده، اما سیاستهای ترامپ در دوره اول ریاست جمهوریاش اساساً همانند سیاستهای بایدن و به همان اندازه هم بیاثر بودند. ترامپ هم مانند بایدن، هر چه را اسرائیل میخواست به او داد و فکر میکرد مسئله فلسطین را میتوان بدون آسیبی، نادیده گرفت و بر روابط ویژه با کشورهای مشتری پرتوقع، تمرکز داشت و همزمان از گفتگو با رقبای مهم منطقهای خودداری میکرد. عناوین زیادی میتوان به این رویکرد داد، اما «واقعگرایی» یکی از این عناوین نیست. ترامپ توافق ۲۰۱۵ که برنامه هستهای ایران را به طور موفقیتآمیزی محدود کرده بود، رها و به جای آن فشار حداکثری را بر تهران اعمال کرد که بر تنشهای منطقهای افزود و به ایران اجازه داد به بمب هستهای نزدیکتر شود. ونس به طرز شگفتی ادعا کرد بایدن «هیچ کاری برای کمک به متحد ما اسرائیل انجام نداده است.» ظاهراً از میلیاردها دلار کمک نظامی که از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به این سو ارائه شده، خبر ندارد!
ترامپ و حزب جمهوریخواه، احتمالاً سیاستهایی را در چندین زمینه دیگر در پیش خواهند گرفت که در گذر زمان، امریکا را تضعیف میکند. آنها میخواهند موانع مهاجرتی را افزایش دهند و میلیونها نفر را از ایالاتمتحده اخراج کنند، بدون توجه به این واقعیت که بسیاری از این افراد اکنون شاغل هستند و به چشمانداز رشد بلندمدت ما کمک میکنند. برخلاف چین، ژاپن، کرهجنوبی، آلمان و بیشتر کشورهای قدرتمند دیگر، جمعیت ایالاتمتحده در قرن آینده همچنان افزایش خواهد یافت و میانگین سنی آن از بیشتر رقبای اصلیاش، پایینتر خواهد بود. نیروی کار جوانتر و شمار کمتری بازنشسته، به اقتصاد امریکا کمک میکند و حفظ این مزیت بستگی به مهاجرت دارد. توانایی امریکا در جذب مهاجران با استعداد و کسب وفاداری فرزندان آنها- از جمله بنیانگذاران اوراکل، اپل، تسلا، آمازون و بسیاری از کسبوکارهای موفق دیگر- از زمان تأسیس امریکا منبعی از قدرت بوده است. ترامپ/ ونس میخواهند این موضوع را کنار بگذارند. این مواضع به ما یادآوری میکنند که حزب جمهوریخواه امروزی و شخص ترامپ به طور بنیادین با علم و منطق، هرگاه که با منافع خودخواهانه یا باورهای مذهبی آنها سازگاری ندارد، دشمن هستند. یک دوره دیگر از ریاست جمهوری ترامپ/ونس، هر آنچه از قدرت نرم امریکا باقی مانده را از بین خواهد برد. نفاق، فساد و ناتوانی سیاسی، جذابیت جهانی نهادهای امریکایی را به شدت کاهش دادهاند، اما این جذابیت به طور کامل ناپدید نشده است. اگر ایالاتمتحده یک مجرم محکوم شده و یک متجاوز جنسی تأیید شده را که هنوز انکار میکند در سال ۲۰۲۰ منصفانه شکست خورده و تلاش کرد انتقال مسالمتآمیز قدرت را متوقف کند و کاندیدایی که مورد مخالفت دهها مقام ارشدی است که در دوره اول ریاست جمهوری، برای او کار میکردند، دوباره انتخاب کند، کشورهایی که قبلاً امریکا را تحسین میکردند، سیستم سیاسی ما را به عنوان الگویی برای عبرت و نه پیروی، خواهند دید.
* فارین پالیسی/ ۲۴ جولای ۲۰۲۴
ترجمه: معاونت مطبوعاتی